در بخشی از کتاب میخوانیم:
«آنچه که به اوج خویش رسید؛ مثلاً قدرت بازوها، قدرت فکری، قدرت عقلی، قدرت روحی ووو هنگامی که به اوج خود رسیدند و از نقصها رها شدند، تازه همینها همراه یکی از دو حالت رشد و یا خسر هستند. اگر با دستم و قدرت بازویم در جهت عالیتر کار کنم، رشد کردهام وگرنه خسارت دیدهام و باختهام.
و همین طور در قسمت فکری و عقلی و روحی.
ما خیال میکنیم که اگر بُعد معنوی این قرن به اندازه بُعد صنعت و قدرت مادی پیشرفت کند، کار انسان به سامان میرسد و این است که نهضت اخلاقی راه میاندازیم … در حالی که این انسان به تکامل رسیده در این دو بُعد، بیشتر و عمیقتر بنبست و پوچی و عبث را احساس میکند.
انسان هنگامی که در اوج رفاه موعود سوسیالیسم قرار بگیرد و در بعد معنوی به عرفان عمیق هند هم دست بیابد و روح تشنهاش را در زیر شبنم جنگلهای مبهم هند، سیراب کند و به طراوت برساند، این انسان سرشار در دو بعد، رنجاش عمیقتر و جانکاهتر خواهد شد و بنبست سختتری خواهد داشت.
اگر در جوامع سرمایهداری پس از رسیدن یک عده به رفاه عالی، برای همینها بنبست مطرح شد، در جوامع سوسیالیست پس از رسیدن به اوج رفاه عمومی، همه هیپی میشوند و به عصیان چنگ میزنند و به عرفان شرق پناه میآورند… تا آن روز که در این بنبست هم بمانند و راهی دیگر بخواهند.
انسان حتی پس از فرار از بیرون و هجرت از بیرون و رسیدن به پناهگاه درونی خویش، در این زندان هم نمیتواند بماند و در این آزادی هرز هم نمیتواند دوام بیاورد، که در این وسعت تبخیر هم مجبور است خویشتن را از هرزگی و ولنگاری برهاند و خود را در جهتی عالیتر رهبری کند و از آزادی خویشتن هم آزاد گردد.»
هنوز بررسیای ثبت نشده است.