کتاب یک محسن عزیز ، روایتی داستانی و مستند از زندگی شهید محسن وزوایی را به تصویر کشیده است.
ماجرا از جایی شروع میشود که محسن و نیروهایش نباید در مسئله اعزام، «تحت» نام تیپ ۲۷ و فرماندهی احمد متوسلیان معرفی شوند. یعنی آنها نه از سرِ یک تابعیتِ از پیش تعیین شده، بلکه بر اثر رفاقت پیشین و احتمالِ اینکه بچههای تهران بیشتر با روحیات هم آشنا هستند، خودشان ترجیح بدهند تیپ ۲۷ را در یک شرایط غیرطبیعی (ایستادن اشتباهی قطار در جلوی پادگان دوکوهه) انتخاب کنند.
البته، این «تحت نام تیپ ۲۷ نبودن» فقط یک نتیجه گیری از روایتِ راوی مورد علاقه نویسنده از یک واقعه ساده نیست. متن یک محسن عزیز در مقطع بررسی شده، مدام در پی یادآوری و اثباتِ یک جایگاه رفیعِ فرض شده نامعقول و نامتعارف برای محسن، و به رخ کشیدن آن در برابر فرماندهان دیگرِ حاضر در صحنهها و به خصوص در برابر احمد متوسلیان (فرماندهِ محسن و فرمانده تیپ ۲۷) است و همچنین، کوچک شمردن آنها.
در ماجرای بلتا (تا جایی که خالقی میداند) متوسلیان باید قبل از دستور خیز سه ثانیه، «از جلو دودست نظام» بدهد تا شرایط انجام خیز سه ثانیه برای نیروها آماده باشد. اما متوسلیان، دانسته یا نادانسته این کار را نمیکند و در حقیقت، این خود اوست که باعث میشود نیروهای محسن نتوانند خیز را به درستی انجام بدهند.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
کمی جلوتر موحد از داخل یکی از سنگرها درآمد و با دیدن محسن دلش گرم شد. انگار که مادرش را بعد از کلی اتفاقات خطرناک دیده باشد. با حرارت بغلش کرد و از اینکه دید گلوی محسن تیر خورده ناراحت شد.
– تو با این وضعت چرا اومدی تا اینجااااا؟ بیا برو پایین ببینم بچه پررو!
محسن لبخند زد. نمی توانست حرف بزند. اما احساس کرد اگر لب هایش را کمی باز کند و دهانش را زیاد تکان ندهد، می تواند چیزهایی بگوید.
– بچه پررو خودتی!
این را نمی گفت خیلی سخت می گذشت بهش!
کتاب یک محسن عزیز در 558 صفحه و با شابک 9786000332174 در فروشگاه نشر هادی موجود و قابل تهیه است.
هنوز بررسیای ثبت نشده است.